بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
تابستان سال ۱۳۶۸بود و من مدیر دبیرستان رازی یزد بودم. در آن موقع یک سال از تأسیس مرکز استعدادهای درخشان در یزد میگذشت که از من خواسته شد مسئولیت سمپاد یزد را قبول کنم. من در نخستین دیدار، آقای دکتر اژهای را فردی دوستداشتنی یافتم، اما از قبول مسئولیت اکراه داشتم. ولی قسمت چنین بود و یک پیوند عاطفی بین من و آقای دکتر اژهای برقرار شد.
آقای دکتر اژهای یک روحانی بودند که مدرک دکترای دانشگاهی هم داشتند و در دانشگاههای خارج هم تحصیل کرده بودند و مدتی هم در مرکز فرهنگی هامبورگ فعالیت داشتند. ایشان در روانشناسی، جامعهشناسی، انسانشناسی و دیگر علوم اجتماعی صاحب نظر بودند و همۀ این اندیشهها را در کار خود لحاظ میکردند. در واقع میتوان آقای دکتر اژهای را در زمرۀ روحانیون روشنفکری مثل شهید بهشتی، شهید مطهری و آیتا… طالقانی قرار داد. آقای دکتر اژهای خیلی آرام و پخته و حساب شده در حال ساختن انسانها بودند. هم در تألیفات و مجلات نشر شده توسط ایشان و هم در راهبرد مدارس استعدادهای درخشان، این انگیزه به خوبی نمایان است.
مدارس استعدادهای درخشان پیش از پیرزوی انقلاب اسلامی تأسیس شد و در تهران و گویا یکی دو استان مانند کرمان هم شعبه داشت. پس از انقلاب ظاهراً با انگیزۀ طاغوتی بودن، این مدارس تعطیل شد و پس از آن به همت و پیگیری آقای دکتر اژهای مجدداً راهاندازی گردید و در واقع میتوان گفت: آقای دکتر اژهای زنده کننده و گسترش دهندۀ این مدارس بودند. همین الآن هم خیلیها با این مدارس مخالف هستند، امّا تفکر آقای دکتر اژهای در گسترش مدارس سمپاد به همۀ استانها و آثار خوب این گسترش در کنکور و المپیادها و شخصیّت والا و اخلاقمدار و متواضع آقای دکتر اژهای عاملی بود که این مخالفتها کماثر گردید.
نظر آقای دکتر این بود که ما یک ورزش همگانی داریم و یک ورزش قهرمانی و قطعاً ورزش قهرمانی روی ورزش همگانی اثر مطلوب دارد و آنرا گسترش میدهد، یعنی وجود مدارس سمپاد و مدالها و رتبهها عامل انگیزش دانشآموزان دیگر مدارس برای خواندن بیشتر میشود.
در دورۀ آقای دکتر اژهای در تمام استانها سمپاد شعبه داشت، امّا تعداد پذیرفتهشدگان محدود بود. مثلاً در کل کشور۲۰۰۰ نفر دانشآموز جدید گزینش میشد، ولی پس از آقای دکتر اژهای، تعداد پذیرفتهشدگان به ۲۵۰۰۰ نفر رسید. این نوع گسترش عامل نابودی سمپاد میشد. در بین انسانها تعداد محدودی تیزهوش وجود دارد. مدارس سمپاد کارخانۀ تولید صنعتی نیست که شیفت و ساعت کاری و نیرو اضافه کنیم و تیزهوش تولید کنیم. ما در استانها ۴۸ دختر و ۴۸ پسر برای ۴ کلاس ۲۴ نفره گزینش میکردیم و اتفاقاً از میان همین تعداد محدود، رتبههای زیر ده کنکور و مدالهای المپیاد هم بیرون میآمد.
نگاه آقای دکتر اژهای به دانشآموزان و همکاران نگاه از بالا به پائین نبود. آقای دکتر با دانشآموزان و همکاران، بسیار دوست بودند و در واقع همکاران را همسنگران خود میدانستند و نگاهشان به دانشآموزان عاشقانه بود. آقای دکتر هر دانشآموز را یک نابغۀ بالقوه میدانستند. یادم میآید در تهران سمینار مدیران بود. آقای دکتر اژهای از خانم مریم میرزاخانی که تازه مدال جهانی را کسب کرده بود دعوت کردند تا در جلسه حضور یابد. موقع صحبتهای خانم میرزاخانی من که در کنار آقای دکتر نشسته بودم به ایشان هم نگاه میکردم و چقدر برای ایشان لذتبخش بود که یکی از فارغالتحصیلان مرکز شکوفا شده است. من هرگز قیافه و لبخند رضایتبخش آقای دکتر اژهای را در آن جلسه فراموش نمیکنم.
دفتر و محل کار آقای دکتر اژهای به روی دانشآموزان باز بود و آنها هر وقت که میخواستند میتوانستند با آقای دکتر ملاقات نمایند. رابطۀ آقای دکتر با همکاران بسیار صمیمی و دوستانه بود. در سمینارها و مثلاً در موقع نهار در کنار مدیران مینشستند و میگفتند و میخندیدند و میخنداندند. آنچنان بود که مدیران هم با آقای دکتر شوخی میکردند. مثلاً یکی از دوستان به آقای دکتر میگفت: حاج آقا شما دست و پای مدیران استانها را بستهاید و انداختهاید در استخر و میگوئید شنا کنید.
این حرفها به این دلیل زده میشد که در پی گسترش مدارس در استان ها بودجۀ لازم از طرف آموزش و پرورش داده نمیشد و اولویت آقای دکتر هم تأسیس و گسترش مدارس در همۀ استانها بود. البته مدیران هم از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند و با همۀ توان سعی در حلّ مشکلات مدارس و ایجاد ساختمانهای مورد نیاز مراکز بودند. مدیران و همکاران مدارس در استان هم در پی رؤیت تلاشهای مجدّانۀ آقای دکتر اژهای روحیه میگرفتند و با همّت بیشتر تلاش میکردند.
ما فقط نگاهمان به آقای دکتر اژهای بود. ما مدیران و همکاران در استانها فقط حقوق میگرفتیم. گاهی شبها تا دیروقت در مراکز بودیم. نه اضافه کار و نه حقّ مأموریت میگرفتیم. صرفاً عاشقانه کار میکردیم.
آقای دکتر در یک سخنرانی که اخیراً منعکس شده است، میگویند: من شدیداً از طرف وزیر یا افراد دیگر تحت فشار بودم که فرزند فلان مسئول را در مدارس پذیرش کنم و من قانون سمپاد را زیر پا نمیگذاشتم. من این حرف آقای دکتر اژهای را تأئید میکنم و اضافه میکنم: ایشان تحت هیچ شرایطی و برای احدی برای پذیرش در سمپاد خارج از ضابطه عمل نمیکردند و بنابراین نه فرزندان وزراء و نه مسئولین دیگر و نه حتّی خانوادۀ معزّز ایثارگران هیچگونه سهمیهای نداشتند. اتفاقاً من یکبار پس از اعلام اسامی پذیرفتهشدگان به آقای دکتر اژهای گفتم: دختر فلانی (یکی از دوستان صمیمی آقای دکتر در تهران) هم در آزمون ورودی سازمان شرکت کرده است. ایشان با شادی و خوشحالی گفتند: اه! قبول شده؟ گفتم: نه، قبول نشده. فرمودند: خب، قبول نشده! خود ایشان فرمودند: اگر فرزند یک استاندار قبول نمیشد، ناراحت نمیشدم، اما اگر فرزند یک بلالفروش روبروی استانداری قبول میشد خیلی خوشحال میشدم.
در آزمون ورودی البته یک استثنائی وجود داشت که آن هم خود یک قاعدۀ علمی و روانشناسی بود. آقای دکتر نظرشان این بود که اگر دو دانشآموز دو قلو، یکی از آنها در آزمون ورودی قبول شده و دیگری نشده است، امّا نمرۀ او خیلی نزدیک به قبولشدگان بوده است، استثنائاً فرد دوم هم علاوه بر ۲۴ نفر پذیرفته شود، چون ممکن بود همزاد او از نظر روحی و عاطفی دچار ضایعه شود. یک استثناء دیگر در پذیرش مقطع دبیرستان بود. همانگونه که گفتم در مقطع راهنمائی کلاسها ۲۴ نفره بود، امّا در مقطع دبیرستان کلاسها ۳۰ نفره میشد. برای ورودی مقطع دبیرستان هم آزمون برگزار میشد. دانشآموزان سوم راهنمائی سمپاد هم میبایست در آزمون ورودی دبیرستان شرکت میکردند. آقای دکتر برای دانشآموزان سوم راهنمائی سمپاد جهت آزمون ورودی دبیرستان امتیازی قائل بودند و میگفتند: این دانشآموزان یکبار برای ورود به اوّل راهنمائی در آزمون ما شرکت کردهاند و قبول شدهاند و ما هم سه سال روی این عزیزان کار کردهایم و وقت و پول هزینه کردهایم، حال اگر در آزمون دبیرستان مختصری امتیاز کم آوردهاند، قابل اغماض است، مگر آنکه واقعاً توانِ بودن در دبیرستان سمپاد را نداشته باشند که دیگر آن دانشآموز باید به مدارس عادی منتقل میشد. گرچه آقای دکتر ته دل و از نظر عاطفی خواهان چنین انتقالی نبودند.
آقای دکتر اژهای یک روحانی معتقد و عامل به احکام و مستحبات بودند. ایشان به معنویت و تدین بچهها اهتمام وافر داشتند. فکر میکنم سال ۱۳۷۰ بودآقای دکتر اژهای به من گفتند: اگر بخواهیم یک مسابقات قرآن بین دانشآموزان سمپاد سراسر کشور برگزار کنیم آیا آقای صدوقی (مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاجشیخ محمدعلی صدوقی فرزند آیتالله شهید صدوقی رحمتالله علیه) هزینههای آنرا تقبل میکنند؟ من گفتم با شناختی که نسبت به آقای صدوقی دارم حتماً چنین کاری را خواهند کرد. ایشان فرمودند: شما با آقای صدوقی صحبت کن و گزارش آنرا به من بده. گفتم: به چشم. رفتم خدمت آقای صدوقی و تأئیدیه آنرا گرفتم و بعد موضوع را به آقای دکتر اژهای منتقل کردم. ایشان بسیار خوشحال و مسرور شدند. گفتند: پس مسئول برگزاری اولین مسابقات قرآن سمپاد به عهده شما باشد. مقدمات کار مهیا شد و دانش آموزان دختر و پسر سمپاد سراسر کشور به همراه مدیران و مربیان خود، کم کم وارد یزد شدند و در محلهای پیشبینی شده مستقر گردیدند.
پنجم آبان سال ۱۳۶۷ سالگرد رحلت معلم اخلاق حضرت آیتالله خاتمی بود. در یزد و در مسجد روضه محمدیه (حظیره) از ساعت ۸ الی ۱۰ صبح مراسمی به همین مناسبت برگزار گردید و بعد، از ساعت ۱۰:۳۰ مراسم افتتاحیه اولین مسابقات قرآن سمپاد در مسجد چهارده معصوم یزد به نام مرحوم آیتالله خاتمی با شکوه خاصی انجام شد. سخنران این جلسه قرآنی، جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای سیدمحمد خاتمی وزیر ارشاد وقت بودند و سپس جناب آقای دکتر اژهای سخنرانی پرمحتوا و قرآنی خود را ایراد فرمودند. این مسابقات قرآنی تا امروز هر ساله برگزار میگردد.
علاوه بر مسابقات قرآن، آقای دکتر اژهای اهتمام داشتند تا مراسم نماز جماعت، تعزیه و جلسات هفتگی قرآن و دعای کمیل هم برگزار گردد و من خود شاهد بودم در مراسم عزاداری حضرت سیدالشهداء (ع) که در دبیرستان علامه حلی تهران برگزار شده بود آقای دکتر اژهای چگونه گریه و ندبه میکردند.
به یاد دارم یکبار که برای استقبال از دانشآموزان المپیادی که از خارج میآمدند به تهران رفتم و دیداری با دانشجویان سمپادی در خوابگاه دانشگاه شریف داشتم. پنجشنبه شب بود. مرا به مسجد خوابگاه بردند تا در مراسم دعای کمیل دانشجویان شرکت کنم و اخیراً هم از جلسات قرآنی و مسابقات کتابخوانی مذهبی در دانشگاههای کانادا توسط سمپادیها مطلع شدم و اینها همه از آثار ماندگار مرحوم دکتر اژهای رحمتالله علیه است.
آخرین جلسهای که در تهران خدمت آقای دکتر بودیم، زمزمههای رفتن ایشان آغاز شده بود. آنهایی که سالیان دراز با سمپاد مخالف بودند، موقعیت را مناسب دیده بودند تا ضربات کاری را به سازمان وارد کنند. نخست، سازمان را از استقلال انداختند و زیر نظر آموزش و پرورش بردند، بعد مدیریّت آنرا عوض کردند و در نهایت تعداد گزینش کشوری را از ۲۰۰۰ نفر به ۲۵۰۰۰ نفر رساندند و آقای دکتر اژهای چون مادر واقعی، به گوشهای نشستند و نظارهگر تحلیل رفتن سازمان شدند. گرچه در این مدت نیز از اندیشیدن و نوشتن کتاب و مجله در رشتههای علمی و تخصصی غفلت ننمودند.
کار بزرگ مرحوم آقای دکتر اژهای باقیات الصالحات ماندگاری است که مردم ایران و جهان، در حال و آینده از فیوضات آن بهرهمند خواهند شد. فارغالتحصیلان سمپاد چون ابر بارانزا در هر کجای عالم که باشند و ببارند، آثار معنوی آن نثار روح بلند آن اندیشمند و مدیر آگاه و توانا میگردد.
خداوند روح آن مرد بزرگ را با ائمّۀ طاهرین محشور فرماید. آمین یا ربالعالمین.
محمدمهدی وحدت
سرپرست پیشین استعدادهای درخشان، مرکز یزد