سپیدروی سرافراز
در دهه پنجاه مسئول کتابخانه کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در عین جدی و سختگیری بودن به همراه سه برادر خود توانسته بود نوجوانان زیادی را جذب این مرکز کند. بعدها وقتی جنگ هشت ساله عراق علیه ایران شروع شده بود بسیاری از آن جوانان در جبهه ها به شهادت رسیدند.
وقتی سمپاد را احیا کرد خود را موظف می دانست نامه های دانش آموزان را از هر نقطه از ایران پاسخ دهد مدیران و معلمان به سختی باور می کردند رئیس سازمان استعدادهای درخشان و مشاور نخست وزیر بدون اندک تظاهری با دانش آموزان ارتباط صمیمانه بر قرار نماید.
قریب به سی سال دانشجویان ایرانی در طیف های سیاسی مختلف در شهرهای مختلف اروپا سالی چند بار روحانی مسافری را با لهجه اصفهانی و خنده بر لب می دیدند که به درد و دل آنها گوش می داد و با آنها همراهی می کرد و چاره جوی مشکلات و مسائل آنان بود.
یادنامه سپیدروی سرافراز سکانس هایی از حیات پر برکت مردی است که درد جامعه نخبگانی را می فهمید و تعامل و ارتباط با آنان بخشی از شخصیت فرهنگی تبدیل شده بود.