سخنگفتن درباره کسی که بیش از پنجاه سال با او حشر و نشر داشتهای، کار دشواری است. بنده از سال ۱۳۴۹ که همراه با مرحوم شهید آیتالله بهشتی از آلمان به ایران بازگشتیم، در سفر اصفهان که تابستان همان سال بعد از شش سال دوری از ایران داشتیم، اول بار با مرحوم آقای جواد اژهای آشنا شدم. مرحوم جواد آقا و مرحوم شهید علیاکبر اژهای از طلبههای روشن و فعال اصفهان بودند و در کانون جهان اسلام نقشی فعال داشتند و به همین دلیل، با چهرههای علمی و مبارزاتی آن ایام رفتوشد داشتند. این دو برادر هرچند وقت یکبار به تهران و منزل ما میآمدند و ساعتهایی با مرحوم شهید بهشتی جلساتی داشتند.
ایشان در سال ۱۳۵۳ با خواهر بزرگ بنده ازدواج کردند و چون عازم آلمان برای ادامه تحصیل بودند، پس از مدت کوتاهی به آلمان و سپس به اتریش رفتند. مدتی بعد خواهر بنده هم به ایشان ملحق شد.در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ چند روزی بعد از پیروزی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد. مرحوم آقای اژهای در آن ایام هنوز در وین بودند؛ هرچند خواهر من بعد از مدتی به ایران برگشتند. ایشان اصرار داشتند که با توجه به شرایط پیشآمده در کشور و انقلاب به ایران برگردند و در گوشهای از کشور مشغول به خدمت شوند. اما مرحوم شهید بهشتی در مشورتی که با ایشان داشتند، توصیه کردند که مراحل پایانی تحصیل و نوشتن رساله دکتری را به پایان ببرند و سپس با دستی پر به ایران برگردند. به همین دلیل، مرحوم اژهای دو سال و اندی همچنان در وین بودند و تا روز دفن شهدای هفتم تیر از جمله مرحوم شهید آیتالله بهشتی و برادرشان شهید علیاکبر اژهای نتوانستند در ایران مستقر شوند و از این بابت همیشه حسرت میخوردند. اما در طول این مدت، منشأ خدمات خوبی در خارج از کشور بودند.
در خردادماه سال ۱۳۵۸، روزنامه جمهوری اسلامی، ارگان حزب بهعنوان نخستین روزنامه بعد از انقلاب که نقش مهمی در حوادث آغاز انقلاب ایفا کرد، تأسیس و به سردبیری آقای مهندس میرحسین موسوی منتشر شد. بنده در آن ایام، دانشجوی پزشکی بودم و بهدلیل آشناییام با زبان و مختصر تجربهای که با کار مطبوعاتی پیدا کرده بودم، در سرویس خارجی روزنامه جمهوری اسلامی همکاری میکردم. یکی از کاستیهای مطبوعاتی کشور، وابستگی آنها به بنگاههای خبری مهم همچون رویترز، آسوشیتدپرس، یونایتدپرس و برخی دیگر از سرویسهای خبری و تحلیلی بود که تنها منابع خبری ما در زمینه اخبار جهان و خارج از ایران به شمار میرفتند. در اولین سفری که مرحوم آقای اژهای بعد از انقلاب به ایران آمدند و تحقیق رساله خود را در زمینه مسائلی در آموزش و پرورش ایران دنبال میکردند، این مشکل را با ایشان در میان گذاشتم. مرحوم اژهای بعد از بازگشت به وین با پشتکاری مثالزدنی و نظمی فوقالعاده این مشکل را تا حدود زیادی حل کردند. ایشان به طور هفتگی با مرور مطبوعات مهم اروپا به خصوص آلمانیزبان در کتابخانه دانشگاه از اینها کپی تهیه میکردند و در مواردی علامتگذاری میکردند و به طور هفتگی با هواپیمایی ایران برای ما ارسال میکردند و ما در تهران مطالب مهم بهخصوص مربوط به ایران را در صفحه اخبار و تحلیلهای خارجی روزنامه منعکس میکردیم و بعضی اخبار مهم را برای اعضای شورای انقلاب میفرستادیم. یکی از جذابیتهای روزنامه جمهوری اسلامی که روزنامهای نوپا بود، در کنار سرمقالهها و اخبار داخلی همین بخش اخبار خارجی بود که منظم دریافت و منتشر میشد. به یاد دارم که هنگام تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی هم بنده که در آن ایام قائممقام دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی و عضو دفتر سیاسی حزب بودم، به درخواست مرحوم شهید آیتالله بهشتی در تهیه و ترجمه قوانین اساسی دیگر کشورهای جهان مشارکت کردم. فکر میکنم ۳۵ قانون اساسی تهیه و توسط افرادی ترجمه شد و در اختیار هیأت رئیسه و کمیسیونهای مجلس قرار گرفت که ترجمه تعدادی از آنها برعهده بنده گذاشته شد. مرحوم آقای اژهای علیرغم سنگینی کار رساله در زمینه تهیه و ارسال این قوانین هم با علاقه و حدت تلاش کردند.بعد از بازگشت ایشان به کشور در تیرماه ۱۳۶۰ که با شهادت مرحوم شهید بهشتی و برادرشان در هفتم تیرماه مصادف بود، به دنبال ترمیم شورای مرکزی حزب که چند نفر از اعضای آن در واقعه هفتم تیر به شهادت رسیده بودند، ایشان و بنده به عنوان عضو شورای مرکزی حزب انتخاب شدیم و تا پایان فعالیت حزب در سال ۱۳۶۵ عضو این شورا بودیم. از این دوران پرتلاطمِ سالهای آغازین انقلاب هم خاطرات فراوانی با ایشان دارم که باز از حوصله این یادداشت بیرون است.
تنها به ذکر این خاطره میپردازم که ایشان در دو نوبت به دلیل حساسیت مسائل اجتماعی و اقشار نیازمند حمایت و برنامهریزی برای رفع محرومیتها، در شورای مرکزی گزارشهای خوبی را مطرح کردند. نگاه مرحوم اژهای که برخاسته از رشته تحصیلی ایشان بود، موجب شد که نگرشها در سازمان بهزیستی که بیشتر متمرکز بر خدمات پزشکی بود، به جانب مسائل مهم اجتماعی و وضعیت طبقات نیازمند حمایت دولت جلب شود و این تحولی مهم به شمار میآمد. به خاطر دارم که ایشان با چه شور و شوقی از پژوهشهای سازمان و نتایج اجرایی آن که به اهتمام ایشان در حال انجامگرفتن بود، سخن میگفت و هیچ فرصتی را برای برداشتن گامی در جهت رفع نیاز مشکلات عمیق اجتماعی که دلسوزانه در پی حل آنها بود، فروگذار نمیکرد. همین دغدغهها باعث شد که پس از رفتن ایشان به سازمان استعدادهای درخشان و دانشگاه تهران هم با همکاری در تأسیس سازمان بینالمللی حقوق کودکان (کافل) بخشی از این دغدغهها را در قالب سازمانی غیر دولتی و غیر انتفاعی تا پایان عمر دنبال کند. از خداوند منان برای او آمرزش و غفران و پاداش اخروی نیک مسئلت مینمایم.
دکتر سید محمدرضا حسینی بهشتی