آقای دکتر اژهای از سال ۱۳۶۰ که فارغالتحصیل شدند و به ایران آمدند و برای خاکسپاری شهدای هفتم تیر رسیدند، افسوس میخوردند که از قافله ۷۲ تن جا ماندهاند و به خاطر همین تمام تلاششان این بود که در راه شهدا و به ویژه استادشان، شهید بهشتی، قدم بردارند و هر آنچه از دستشان برمیآید در این راه انجام بدهند. الآن آرامش قلبی من فقط این است که به شهدا پیوستهاند و در کنار شهدای هفتم تیر قرار گرفتهاند؛ که عاشقانه دوستشان میداشتند.
ما و آقای دکتر اژهای که طلبهای جوان، خوشفکر، شجاع و خلاق بودند، خویشاوند بودیم و با خانواده ایشان رفت و آمد میکردیم. در چنین شرایطی که ایشان دوره لیسانس را با موفقیت در دانشگاه اصفهان گذرانده بودند و دوره سربازی را علیرغم اینکه روحانی بودند، داوطلبانه گذرانده بودند و تازه به عنوان معلمی جوان استخدام آموزش و پرورش شده بودند، تصمیم گرفتند برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروند. در این زمان بود که مادر عزیزشان صحبت کردند و این ازدواج صورت گرفت.
ما عازم وین اتریش شدیم و یک زندگی دانشجویی را شروع کردیم. چون همزبان و همفکر بودیم، زندگی بسیار سادهای داشتیم اما به طور مرتب از دانشجویان پذیرایی میکردیم و جلسات مختلف را تشکیل میدادیم. یکی از ویژگیهای ایشان این بود که اگر اطلاع پیدا میکردند دانشجویانی که کمتر میشناختند و شاید در دورترین نقطه شهر وین به سر میبردند، بیماری یا کمبودی دارند، هم خودشان میرفتند و هم من را میفرستادند که رسیدگی کنیم. آن موقع قبل از انقلاب بود و نه تشکیلات و نه پشتیبان مالی داشتیم، ولی تمام تلاششان این بود که دانشجویان مسلمان را جذب کنند.
به این منظور جلسات منظمی تشکیل دادند و چون دوره طلبگی را گذرانده بودند، تفسیر قرآن، احکام و بحثهای سیاسی و اجتماعی را در این جلسات ارائه میدادند. در واقع برای خود من هم، بعد از پدر، ایشان یک استاد بودند و ما در این جلسات خیلی چیزها یاد گرفتیم. یکی از توصیههای ایشان این بود که تمام تلاش دانشجویان ما تحصیل علم در رشتهای باشد که انتخاب کردهاند و در کنار آن توصیه میکردند کتابهای مختلف را مطالعه کنیم؛ کتابهایی مانند کتابهای استاد مطهری، دکتر شریعتی و سخنرانیهای آیتالله خامنهای که به سختی دست ما رسیده بود.
ایشان در انجمن و اتحادیهای که وجود داشت خیلی تلاش میکردند و مرتب در جلسات و همایشها شرکت میکردیم و همه جا تشویق میکردند که هم خانمها و هم آقایان باشند. کلا ایشان مشوق خانمها بودند و تا آخر عمر هم چنین حالتی را داشتند و در سخنرانیهایشان هم کاملا مشخص است. تمام تلاش ما این بود که دانشجویان را دور هم جمع کنیم و سعی میکردند با برخورد خوبی که داشتند، مهربانانه و پدرانه مشکلات آنها را حل کنند.
به سالی رسیدیم که آغاز برگزاری چهلمها در ایران بود و ایشان ابتکار به خرج دادند و سخنرانیهایی را در دانشگاه های مختلف ترتیب دادیم تا نهضت انقلاب را به دانشجویان خارج از کشور ارائه بدهیم. برای همه دانشجویان مسلمان و غیرمسلمان این ارائه انجام میشد. نمایشگاه خاصی که ما حتی در ایستگاههای مترو برپا میکردیم و آنجا انقلاب و تصاویری که از مبارزات مردم ایران بود را ارائه میدادیم. این هم ابتکاری از ایشان بود.
نکته مهم این است که ایشان از همان سالها بسیار مقید به مسائل شرعی بود و این نکتهای است که تا آخر عمر حفظ شد و من افتخار میکنم در آن سالهای سخت که دانشجویان به دلایل مختلف مسائل شرعی را نادیده میگرفتند، ایشان به دقت رعایت میکردند و همه را آموزش میدادند و تشویق میکردند که اصل این اصول و ارزشهای اسلامی است.
ما در همایشهایی که دفاع از نهضت فلسطین و آرمانهای فلسطین بود هم شرکت و حمایت میکردیم و به عنوان دانشجویان مبارز حضور پیدا میکردیم. ایشان از این هم فراتر رفتند و دورانی که انقلاب شور و هیجان بیشتری پیدا کرد، در اعتصاب غذاهای مختلف شرکت میکردند. در راهپیماییهایی که در حمایت از امام عزیزمان بود حتما شرکت میکردند و دانشجویان را همراه خودشان میبردند و تشویق میکردند که حتما از این نهضت حمایت شود.
در نهایت، دیدار بینظیری با امام عزیزمان در پاریس داشتیم. دانشجویان از سراسر اروپا آمده بودند و ما با فاصله چند متری در مقابل امام عظیم الشأن، عزیز و نورانی نشسته بودیم و به صحبتهایشان گوش میکردیم. خود من از سالی که تکلیف شدم از پدرم سؤال کردم که کدام مرجع را انتخاب کنم و ایشان توضیحاتی دادند و جالب بود که ایشان همه افراد را به ما معرفی میکردند و میگفتند خودتان انتخاب کنید. در آن سالها من امام عزیزمان را به عنوان مرجع انتخاب کرده بودم.
زمانی که در نوفللوشاتو روبروی ایشان نشستیم، واقعا برای من بینظیر بود که بعد از سالها من رهبر عزیزم را از نزدیک میبینم و چقدر ساده و با بیان زیبا و مهربان در مقابل همه دانشجویان ایشان سخنرانی میکردند. این یکی از زیباترین خاطراتی است که من از آن موقع دارم.
ایشان طلبهای خلاق و خوشفکر بود و همیشه ایدههای جدید داشت. در طول ۷۰ سال زندگی، بسیار فکر جوان و جوانپسندی داشتند و به خاطر همین بود که با جوانان عزیز کشورمان و جوانان نخبه میتوانستند کار و آنها را تشویق کنند. نکته دیگر این است که در اوج حرکتهای انقلابی مردم ایران امکانی فراهم آمد که در یک میزگرد تلویزیونی از اسلام و حرکت امام دفاع کنیم و همه تلاش ایشان این بود که برای اولین بار من هم به عنوان زن مسلمان محجبه آنجا شرکت کنم. تشویق و پشتیبانی ایشان باعث شد که در آن بحث و گفت و گو ما پیروز و سربلند بیرون بیاییم و مسلمانان مختلف کشورها از ما تشکر کردند که اسلام به این معنا مطرح و دفاع شده است.
روحیه نسل ۵۷ تا آخرین لحظه در زندهیاد دکتر اژهای زنده بود. در ۳۰ سال گذشته ایشان همچنان آن روحیه جهادی، پر نشاط و خلاق را داشتند. به تمامی انجمن ها سرکشی و مشکلات آنها را حل می کردند. واقعا تلاششان این بود که فراجناحی برخورد کنند و کمتر مسائل جناحبندیها را دخالت بدهند. این بسیار دشوار بود. به خاطر اینکه متأسفانه در سالهای اخیر برای ما همه چیز سیاسی شده و به جای اینکه از ارزشهای اسلام و انقلاب دفاع کنیم، مسائل شخصی و جناحی خودمان را مطرح میکنیم و همین باعث بروز اختلافاتی شده که انشاء الله به زودی این اختلافات برطرف شود.
۱۳۹۹/۹/۱
دکتر ملوک السادات حسینی بهشتی